بعد از عبور این همه حادثه در یادت مانده است؟
دستم نه
اما دلم به هنگام نوشتن نام تو می لرزد!
نمی دانم چرا
وقتی به عکس سیاه و سفید این قاب طاقچه نشین نگاه می کنم
پرده لرزانی از باران و نمک
چهره تو را هاشور می زند!
همخا نه ها می پرسند:
این عکس کوچک کدام کبوتر است
که در بام تمام ترانه های تو
ردپای پریدنش پیداست؟
من نگاهشان می کنم
لبخند می زنم
و می بارم!
حالا از خودت می پرسم!
آیا به یادت مانده آنچه خاک پشت پای تورا
در درگاه بازنگشتن گل کرد
آب سرد کاسه سفال بود
یا شورابه گرم نگاهی نگران؟
پاسخ این سوال ساده
بعد از عبور این همه حادثه در یادت مانده است؟
اما دلم به هنگام نوشتن نام تو می لرزد!
نمی دانم چرا
وقتی به عکس سیاه و سفید این قاب طاقچه نشین نگاه می کنم
پرده لرزانی از باران و نمک
چهره تو را هاشور می زند!
همخا نه ها می پرسند:
این عکس کوچک کدام کبوتر است
که در بام تمام ترانه های تو
ردپای پریدنش پیداست؟
من نگاهشان می کنم
لبخند می زنم
و می بارم!
حالا از خودت می پرسم!
آیا به یادت مانده آنچه خاک پشت پای تورا
در درگاه بازنگشتن گل کرد
آب سرد کاسه سفال بود
یا شورابه گرم نگاهی نگران؟
پاسخ این سوال ساده
بعد از عبور این همه حادثه در یادت مانده است؟